حقانیت

صرفا جهت بیان حقیقت

حقانیت

صرفا جهت بیان حقیقت

۱۰ مطلب با موضوع «شهدای کربلا» ثبت شده است

از یاران با وفا و شیفته امام حسین علیه السلام بود....
برخی پیوستن جناده به امام را این چنین نقل کرده اند که وی در کوفه با مسلم بیعت کرد و به یاری او شتافت ، چون بی وفایی کوفیان و شهادت حضرت مسلم را دید همراه عمرو بن خالد صیداوی خود را به مکه رساند و به امام ملحق شد و به کربلا آمد...
او در روز عاشورا به میدان رفت و چنین رجز خواند
:

أَنَا جُنادٌ وَأَنَا ابْنُ الْحارِثِ لَسْتُ بِخَوَّارٍ وَلا بِناکِثٍ

عَنْ بَیْعَتی حَتَّی یَرِثْنی وارِثی الْیَوْمَ شِلْوی فِی الصَّعیدِ ماکِثٌ

من جناده فرزند حارثم. ترسو، ناتوان و پیمان‌ شکن نیستم.

پایبند بیعت خویش هستم تا وارثانم ارث برند، امروز پیکرم در خاک جای می گیرد...آن گاه حمله دلیرانه ای کرد و شانزده تن را به هلاکت رساند. ولی خود در محاصره دشمن قرار گرفت. حضرت عباس علیه السلام آمد و او و دیگر همرزمانش رااز محاصره نجات داد آنان دوباره با دشمن درآویختند و مانند شیر خشمگین جنگیدند تا به شهادت رسیدند...

  • فطرس
زهیر بن قین بن قیس انماری بجلی از اهالی کوفه بود. زهیر در ابتدا از طرفداران عثمان بود، ولی پس از آن که در سال ۶۰ هجری با خانواده‌اش از سفر حج باز می گشت در اثر دیدار با امام حسین علیه السلام از عقیده خود دست کشید و شیعه شد و با امام همراه شده و به کربلا آمدند .
او چندین بار سپاه دشمن را نصیحت کرده و آنان را از رو در رویی با سید الشهدا علیه السلام بیم داد. زهیر همراه با سعید بن عبدالله حنفی هنگام نماز ظهر در برابر امام حسین علیه السلام  ایستاد و خود را هدف تیر و نیزه‌ها قرار داد تا حضرت علیه السلام به همراه اصحاب، نماز خویش را خواندند . پس از نماز زهیر برای بار دوم عازم میدان جنگ شد و به دست کثیر بن عبدالله شعبی و مهاجر بن اوس تمیمی به کشته شد.
پس از شهادت زهیر ، امام در کنار تن خونینش گفت : "لا یَبعدَنّکَ اللهُ یا زُهیر، و لَعَنَ اللهُ قاتلیکَ، لعنَ الّذینَ مُسِخوا قِردةً و خَنازیرَ " (خداوند تو را از رحمت خود دور نسازد، خداوند کشندگان تو را لعنت کند،(چون بنی اسرائیل) که به شکل بوزینه گان و خوکان درآمدند ) .
  • فطرس

نعیم شاعر بود و از دلاوران کوفی به شمار می رفت...
زمانی که دانست امام حسین (ع) وارد عراق شده از کوفه گسست و برای یاری امام خود ، حرکت کرد و منزل به منزل پیش آمد تا در بطن عقبه به سپاه حسینی پیوست
...

در روز عاشورا ، ""علی رغم 70سالگی ، چالاک و چابک کمر به مبارزه بست .""

در تیرباران صبح روز عاشورا ، در اولین حمله همه جانبه ی لشگر عمر سعد ، در مقابله با تیراندازهای سپاه دشمن ، مقاومت کرد . قبل از ظهر ،نعیم بن عجلان جزو سوارانی بود که به یاری امام شتافت و با اجازه از امام خود، به میدان جنگ رفت ، جنگید و آن قدر از دشمنان کشت تا خودش شهید شد.
          

  • فطرس

از نژاد ترک و اهل دیلم(منطقه ای از شمال ایران حدود قزوین تاگیلان)بود.
صوت قرآنش محزون و دلنشین بود. شاعر بود و نویسنده و امام همواره او را میطلبید تا نامه ها را بنویسد. سیمایی نمکین و زیبا داشت. قصه گوی کودکان بود و همین او را محبوب کودک و پیر وجوانش ساخته بود.در کربلا خیمه او تا خیمه مولایش علی بن حسین(ع) چندان فاصله نداشت.(اسلم غلام امام سجاد ع بود) روز عاشورا فرارسیده است. ساعتی از بارش تیرهای دشمنان گذشته است. بیش از پنجاه تن شهید بر خاک افتاده اند. صدای گریه و العطشِ خیمه ها فضا را پر کرده است.غم و اندوه سرتاپای اسلم را فراگرفته است.به سوی امام عاشورا می شتابد و در حالی که شانه هایش از گریه می لرزد عرض میکند:
مولای من!مرا اذن میدان میدهید؟دوست دارم در مقابلتان جان فشانی کنم . امام دستانش را میگیرد و می گوید: برخیز اسلم، مگر تورا به فرزندم سجاد نسپرده ام ؟! از او اذن میدان بخواه. اسلم بر میخیزد ولی در دلش غوغایی است.خدایا نکند امام سجاد اذن ندهد؟! اگر اذن ندهد التماسش میکنم به زهرا(س) سوگندش میدهم
...

          

به خیمه علی بن حسین میرسد.دست امام را میبوسد سر بر دست های امام میگذارد وبا صدایی لرزان و گریان میگوید: مولاجان آیا اذن میدانم میدهی؟قول میدهم جانم را در راه پاسداری ازحریم اهل بیت قربانی کنم،به عصمت زهرا (س)سوگندت میدهم...

  • فطرس

وى مردى شجاع و نامدار بود. اصالت یمنى داشت .

 نقل کرده اند که در روز عاشورا از امام حسین علیه السلام اجازه میدان رفتن گرفت و در ضمن مبارزه به تجلیل از آن حضرت پرداخت.
خوارزمى رجز او را این گونه نقل کرده است:
انَا بْنُ جُعْفى و ابى مَطاعٌ × وَ فى یَمینى مُرْهِفٌ قَطَّاعٌ
وَاسْمَرٌ سِنانُهُ لَماعٌ × یُرى لَهُ مِنْ ضَوْئِهِ شُعاعٌ
قَدْ طابَ لى فى یَوْمى الْقَراعُ × دُونَ حُسَیْنٍ وَلَهُ الدِّفاعٌ
                   
من پسر جعفى هستم و پدرم مطاع است و در دستم شمشیرى برنده مى باشد و نیزه اى که پیکان آن مى درخشد و پرتوافشانى آن دیده مى شود. امروز جنگیدن در راه حسین علیه السلام براى من گوارا است و از او باید دفاع کرد.
برخى علاوه بر رجز فوق، ابیات زیر را نیز در ادامه رجز او آورده اند:
یُرْجى بِذاکَ الْفَوْزُ وَالدِّفاعُ
عَنْ حَرِّ نارٍ حینَ لَاامْتِناعُ
صَلّى عَلَیهِ المَلِکُ المَطاعُ

امیدوارم با این کار رستگار شوم و گرمى آتش را در روزى که بازدارنده اى نیست، از خود دور کنم؛ درود خداى اطاعت شده بر او (حسین علیه السلام) باد. او پیوسته جهاد کرد تا به فیض شهادت نایل آمد.
  • فطرس

بنابر نقل صاحب مناقب و دیگران، وی از فرزندان قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس علیه السلام و از شهیدان کربلا است.

یکی از نویسندگان معاصر درباره او مینویسد: «حضرت ابوالفضل علیه السلام در میان فرزندان خویش، علاقه تامی به محمد داشته به حدی که آن پسر را از خود جدا نمی‌کرده است. در عین حال پس از شهادت برادران ، شمشیر به کمرش بست و اذن جنگ برای او حاصل نمود و فرمود: ای نور دیده، از محنت آباد جهان به سوی خرّم آباد جنان، رهسپار شو که ساعتی نمیگذرد به تو ملحق خواهم شد. محمد دست عموی خویش، حسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام را بوسید و با عمه‌ها وداع کرد و به میدان شتافت.

جنگ او در کتب مقاتل دیده نمی‌شود ولی ابن شهرآشوب و دیگران محمد بن عباس علیه السلام را در شمار شهدای کربلا آورده‌اند. قاتل وی نیز عنصری تبهکار و سنگدل از طایفه بنی دارم است که داغ او را به دل پدرش قمر بنی هاشم گذاشت.
شهادت این پسر چهارده یا پانزده ساله پدرش را سخت بیازرد.

  • فطرس

هفت سال بیشتر نداشت. به همراه پدر و مادر خود به کربلا آمده بود. وقتی در منزل شراف سپاه هزارنفریِ حر، خسته و تشنه به اباعبدالله رسید، ترس و هراس دل کوچک کودکان را لرزاند. امام(ع) فرمان داد کودکان را از صحنه دورکنند تا آرامش بیابند. اما محمد کنجکاوانه دید که دشمنِ تشنه و حتی اسب هایشان را سیراب کردند...

صبح عاشورا فرا رسید. محمد تیر باران دشمن را دید؛ شهادت یاران را مشاهده کرد؛ حتی شهادت پدر رانیز دیده بود. عاشورا به غروب نزدیک می‌شد؛ حسین(ع) بود و تنهایی و محمد که در خیمه اشک و آه اهل حرم را می دید. امام(ع) در گودال قتلگاه افتاده بود؛ نیزه‌ها و سنگ‌های شقاوت می بارید. حسین (ع) افتاده بود و هنوز فریاد ازحنجر تشنه‌اش به گوش می‌رسید: اگر دین ندارید و از روز معاد نمی‌ترسید، در دنیایتان آزادمرد باشید...

در دل محمد غوغایی به پا بود ،اما چه می‌توانست بکند؟ دیگر صدای تکبیر امام نمی آمد. شادی دشمن به اوج خود رسیده بود. ناگهان محمد از خیمه بیرون دوید. به چپ و راست نگاه کرد شاید یار و یاوری بیابد. هیچ کس نبود. عمود خیمه را کشید. دست‌های کوچکش به درد افتاد. دو سه گامی بیشتر به سمت دشمن حرکت نکرده بود که تیری به پهلویش نشست. کودک در خون غلتید. ملعونی با اسب به بالینش رسید و با شمشیر پیاپی بر بدن محمد زد. آخرین صداها از حنجر تشنه محمد به گوش می‌رسید: یا محمد، یاحسین!
با هر صدای محمد ،تیغی بر بدنش فرود می آمد...
حالا او هزار پاره بدن به محبوب خویش رسیده بود
.

  • فطرس

حضرت رقیه سلام الله علیها، در خرابه شام، مادر هم نداشت ...

 
وجود حضرت علیا مخدره رقیه خاتون
سلام الله علیها به عنوان دختر سه ساله ی حضرت سید الشهدا علیه السلام از مسلمات مذهب تشیع محسوب می شود .

برای مطالعه ی منابع اسنادی درمورد این امر به لینک زیر مراجعه کنید .

1 http://shebhozzahra.blogfa.com/post/

به نقل بعضی یکی از جهات علاقه امام حسین علیه السلام به حضرت رقیه سلام الله علیها این بود که : او درآن هنگام مادر نداشت...

امام حسین علیه السلام به خواهرش زینب سلام الله علیها توصیه کرده بود که : همواره او را همراه خود نگه دارد و برای او مادری کند

                 

  طفلــی به خــــرابه  آب  و  جـــارو  می زد       بـا یـاد پـــدر شــــانه بـه گـیســــو  مـی زد

  یک شمع سه ساله داشت سوسو می زد                   تا جـــشن ســـه ســالگـــیش پـایـان برسد 

کتاب سرگذشت جانسوز حضرت رقیّه سلام الله علیها: ص16.


  • فطرس

جون بن ابی مالک یکی ازهمراهان امام حسین درروزعاشورا بود.

جون اهل نوبه بود و در زمان امام علی (ع) برده بودکه امام علی(ع) او را به یکصد و پنجاه دینارخریده وزمانی که ابوذرغفاری (به دستورعثمان به ربذه تبعید شد) او را به ابوذر بخشید و با ابوذر به ربذه رفت وتا وقتی ابوذروفات یافت باهمه ی سختی ها درآن بیابان کنارش ماند بعد به مدینه بازگشت درخدمت امام علی(ع)وسپس نزد فرزندش امام حسن(ع) وپس ازآن همراه امام حسین(ع)شد و به همراه امام به کربلا آمد.

او برده ی سیاه چهره ای بودکه روزعاشورا نزدامام (ع)آمد و برای مبارزه اجازه خواست.

امام حسین(ع)فرمود : تومجبورنیستی به جنگ بروی، تو برای عافیت همراه ما آمده ای، خود را به زحمت مینداز...

  • فطرس

با عرض تسلیت به مناسبت ایام عزاداری سید الشهدا علیه السلام خدمت حضرت بقیه الله الاعظم (عج)
از امشب به لطف الهی هرشب یک مطلب از شهدای کربلا خواهیم نوشت ...


جعفر بن علی بن ابی طالب مادرش فاطمه امُ ‌البنین سلام الله علیها دختر حزام بن خالد است.
امام علیه السلام به خاطر علاقه فراوانی که به برادرش جعفر داشت نام فرزندش را جعفر نهاد.
بسیاری از مورخین بر این باورند که وی در موقع شهادت نوزده ساله بود.
روز عاشورا حضرت عباس علیه السلام خطاب به برادران مادری خود- جعفر و عبدالله و عثمان- گفت: گام پیش نهید تا ببینم که برای خدا خیرخواهی می کنید.

جعفر گام به میدان نهاد
جعفر در میدان چنین رجز خواند:

  • فطرس