لطمه زنی بدعت یا سنت ؟؟؟
خراشیدن صورت در عزای حسینی علیه السلام (خمش الوجه أو خدش الوجه)
یکی از انواع عزاداری که اهل البیت در مصیبت حضرت اباعبدالله
الحسین علیه السلام خدش و خمش می باشد.
احادیث بیشتر در ادامه مطلب
معنای لغوی خدش و خمش
خدش در کتب لغت چنین معنا شده است:
خدش: الخدش: مزق الجلد قلّ أوکثر...و الخدوش: الآثار والکدوح...قال أبومنصور: الخدش والخمش بالأظافر[1].. خدش یخدشه خدشاً من باب ضرب:إذا جرحه فی ظاهر الجلد... فالخدش فوق الکدح دون الخمش لأنّ الخمش یستعمل علی معنی القطع،یقال خمش فلان فلاناً:إذا قطع منه عضواً
خدش، به معنای پاره کردن یا پاره شدن پوست است کم یا زیاد... والخدوش:آثار آن است، پوست خراشیده شده...ابومنصور می گوید: خدش و خمش با ناخن ها است ...خدش: هنگامی که جراحت در ظاهر پوست شود... خدش بالاتر از کدح (پوست خراشیده شده)است و کمتر از خمش می باشد، زیرا خمش در معنای بریدن نیز استعمال می شود، گفته می شود: خمش فلان فلاناً، یعنی از او عضوی را قطع کرده است.]2[
خدش یخدش خدشاً و خدّش یخدّش تخدیشاً هُ: از او عیبجوئی کرد، آن را پاره پاره کرد، آن را چنگ زد و خراش داد، آن را خراشید، الخدش: ج خدوش: خراش، الخدوش: بسیار خراش دهنده و چنگ زننده.]3[
در معنای «خمش» نیز چنین گفته شده است:
خمش: الخَمْشُ: الخدْشُ فی الوجه و قد یستعمل فی سائر الجسد... و الخُماشةُ من الجراحات: ما لیس له أَرْش معلوم کالخدْش و نحوه... و الخُماشةُ: الجنایةُ... ابن شمیل: ما دون الدیة فهو خُمَاشاتٌ مثل قطع ید أَو رجل أَو أُذن أَو عین أَو ضربة بالعصا أَو لطمة، کلُّ هذا خُماشةٌ... هی کل ما کان دون القتل و الدیة من قطع أَو جرح أَو ضرب أَو نهب و نحو ذلک من أَنواع الأَذى.]4[
خمش: خدش (چنگ) در صورت است و گاهی اوقات در سائر اعضای بدن نیز استفاده می شود... خماشه از جراحاتی است که ارش (دیۀ) معلومی برایش نیست مانند خدش، خماشه: جنایت... ابن شمیل می گوید: آنچه پائین تر از دیه باشد مثل قطع دست یا پا یا گوش یا چشم یا ضربه توسط عصا یا سیلی همۀ اینها خماشه است.... هرآنچه کمتر از قتل می باشد مانند قطع یا جراحت یا زدن یا سخن سخت گفتن و مانند آن از انواع اذیّت... .
خمش: یخمش خمشاً الوجه: صورت را چنگ زد و آن را خراشید و سیلی به آن زد؛ یخمّش تخمیشاً: خیلی به آن چنگ زد و آن را خراشید؛ الخمش ج خموش: خراش، خراشیدن، چنگ زدن، الخماشه ج خماشات: خراش و زخم ریز.]5[
روایات وارده در مورد خدش و خمش
امام صادق علیه السّلام در مورد عزاداری زنان انصار در عزای عموی پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم فرمودند:
«...نساءالأنصار قد خدشن الوجوه ونشرن الشعور وجززن النواصی وخرقن الجیوب وحزمن البطون علی النّبی صلی الله علیه وآله وسلّم فلمّا رأینه قال لهنّ خیراً و أمرهنّ أن یستترن و یدخلن منازلهنّ»]6[
«زنان انصار، صورت هایشان را خراشیدند و موهایشان را پراکنده کردند و موهای بالای پیشانی خود را کندند و گریبان پاره کردند و غذا نمی خوردند بر (مصیبت عموی) پیامبر صلی الله علیه وآله وسلّم. هنگامی که زنان حضرت را دیدند، حضرت برای آن ها دعا کرد و امر کردند که خودشان را بپوشانند و داخل منازلشان شوند.»
همانطور که در این روایت وارد شده است، اولاً پیامبر اکرم صلی
الله علیه وآله وسلّم به جای شماتت و یا نهی نمودن آن ها، ایشان را دعا فرمودند که
این امر علاوه بر اباحۀ خراشیدن صورت به عنوان عزا حامل تأیید و دلیل رجحان است.
ثانیاً حضرت مجوّز خراشیدن صورت را در مصیبتی کمتر از مصیبت
سیّدالشهداء علیه السّلام بیان می دارد. لذا در مصیبت بالاتر دیگر محل نزاعی نیستن
عن خالد بن زید قال: «لما جاء نعئ زید بن حارثه إلی النبی أتی النبی منزل زید فخرجت إلیه بنیة لزید فلما رأت رسول الله خمشت فی وجهها فبکی رسول الله صلی الله علیه وآله وسلّم و قال: هاهاه، فقیل: یا رسول الله! ما هذا؟! فقال: شوق الحبیب إلی حبیبه»]7[
«موقعی که خبر جان دادن زید بن حارثه به پیامبر صلی الله علیه واله وسلّم رسید، دختری از زید به طرف حضرت آمد و بر صورت خود پنجه زد. پس حضرت رسول صلی الله علیه وآله وسلّم گریه کرده و فرمودند: هاه هاه، عرض کردند: این چیست؟ فرمودند: شوق حبیب به حبیبش.»
آنچه که از این روایت بر می آید اینکه پیامبر صلی الله علیه واله و سلّم نه تنها از عمل دختر زید نهی نمی فرمایند بلکه از این حالت وی اشک می ریزند و گریه می کنند و چون از سبب گریه می پرسند، اینگونه جواب می دهند که: شوق حبیب به حبیب است.
در روز دوازدهم، وقتی کاروان اسرا را به کوفه آوردند جدیل اسدی می گوید:
«رأیت أهل البیت مهتّکات الجیوب مخمّشات الوجوه یلطمن الخدود داخلات إلی الکوفه و رأیت علی بن الحسین یبکی لسوء حاله و فقد رجاله»]8[
«دیدم اهل البیت علیهم السّلام را وقتی وارد کوفه می شدند؛ در حالی که گریبان چاک کرده بودند و صورت های خود را می خراشیدند و لطمه به گونه های خود می زدند و دیدم علی بن الحسین را در حالی که بر اسیری خود و کشته شدن مردان خود می گریید.»
در مصادر روایی و تاریخی مختلف این تعابیر آمده است که:
«و وضعن التّراب علی رؤوسهنّ و خمشن وجوههنّ و ضرَبنَ خدودهنّ»]9[
«بانوان حرم خاک بر سر می ریختند و صورت هایشان را می خراشیدند و بر صورت می زدند.»
این همه در حالی است که اولاً اهل حرم تربیت شدة ائمة معصوم اند ثانیاً حضرت حوراء مخدره زینب سلام الله علیها پرورش یافتة دامن فاطمۀ زهرا سلام الله علیها در میان ایشان است و بر صورت خدش وارد می کند و ثالثاً امام معصوم حضرت زین العابدین علیه السّلام همراه ایشان است و اهل حرم را از این کار نهی نمی فرمایند با امعان نظر بدین مطلب که در برخی مواضع در سفر اسارت امر و نهی می فرمودند که به عنوان نمونه به حضرت زینب سلام الله علیها فرمودند: «یا عمّتی! أسکتی»[10] «عمۀ من! سکوت کن.»
همچنین ابی مخنف در مورد ورود آل الله علیهم السّلام به کوفه چنین نقل می کندکه:
روی أبوجدیله الأسدی (فی بعض النسخ حذیفه) قال: «کنت بالکوفه سنة قتل الحسین، فرأیت نساء أهل الکوفه مشققات الجیوب، ناشرات الشعور، لاطمات الخدود، مخمشات الوجوه، فأقبلت إلی شیخ کبیر فقلت: ما هذا البکاء والنحیب؟ فقال: هذا لأجل رأس الحسین»]11[
«راوی می گوید: من در سال قتل حسین علیه السّلام در کوفه بودم، پس دیدم زنان کوفه را که گریبان ها دریده اند و موهای خود رها کرده اند و برگونه ها می زنند و صورت ها می خراشیدند. پس به طرف پیرمردی رفتم و گفتم: این بلند گریستن برای چیست؟ پس گفت: به خاطر سر حسین (علیه السّلام).»
و بالاخره هنگامی که اهل البیت علیهم السّلام به مدینه برمی گردند چنین نقل شده است:
«فما بقیت فی المدینة مخدّرة و لا محجّبة إلاّ برزن من خدورهنّ مکشوفة شعورهنّ مخمشة وجوههنّ ضاربات خدودهنّ یدعون بالویل و الثبور فلم أر باکیاً أکثر من ذلک الیوم»]12[
«پس در مدینه هیچ زنی نماند، مگر آن که از خانه ها بیرون آمدند، در حالی که پریشان مو و خراشیده رو بودند و بر صورت های خود می زدند و واویلا و وا ثبورا می گفتند، پس هیچ روزی را از شدّت گریه مانند آن روز ندیدم.»
و بعد از مشاهدۀ این صحنه امام سجاد علیه السّلام سخنرانی می کنند و علاوه برآن که از این نوع عزاداری، نهی نمی فرمایند، بلکه عباراتی به کار می گیرندکه تک تک آن ها بر عزای بیشتر ِمردم بر اباعبدالله علیه السّلام دلالت دارد و مردم را تشویق و ترغیب به عزای دائمی و همیشگی بر آن مظلوم می نمایند که این همه، رجحان سیلی زدن و صورت خراشیدن در عزای امام حسین علیه السّلام را دارد بلکه بیشتر ازآن:
«... قتل أبوعبدالله الحسین و عترته و سبی نساؤه و صبیته... أیّها النّاس! فأیّ رجالات منکم یسرّون بعد قتله؟! أم أیّ فؤاد لا یحزن من أجله؟! أو أیّة عین منکم تحبس دمعها و تضن عن انهمالها؟!
فلقد بکت السبع الشداد لقتله و بکت البحار بأمواجها و السموات بأرکانها و الأرض بأرجائها و الأشجار بأغصانها و الحیتان ولجج البحار والملائکة المقرّبون و أهل السموات أجمعون، أیّها النّاس! أیّ قلب لا ینصدع لقتله؟!
أم أیّ فؤاد لا یحن إلیه؟! أم أیّ سمع یسمع هذه الثلمه التی ثلمت فی الإسلام ولا یصم؟! أیّها الناس!
أصبحنا مطرودین مشرّدین مذودین و شاعسین عن الأمصار کأنّا أولاد ترک و کابل من غیر جرم اجترماه و لا مکروه ارتکباه و لا ثلمه فی الإسلام ثلمناها ما سمعنا بهذا فی آبائنا الأولین إن هذا إلا اختلاق فإنّا لله و إنّا إلیه راجعون من مصیبة ما أعظمها و أوجعها و أفجعها و أوکظها و أفظعها و أمرّها و أقدحها فعندالله نحتسب فیما أصابنا و ما بلغ بنا فإنّه عزیز ذوانتقام»]13[1
«ای مردم! کدام یک از مردان شما می تواند پس از کشته شدن حسین علیه السّلام شاد و خرم باشد؟ و یا کدامین قلب است که برای او اندوهگین نشود؟ و یا کدامین چشمی است که بتواند اشکش را نگه دارد و از دیدگان جاری نسازد؟ در حالیکه آسمان های هفتگانه بر او گریستند و ارکان آسمان به خروش آمد و زمین با اعماق و اطرافش و درختان با شاخه هایشان و ماهیان در قعر دریا و ملائکۀ مقرّب الهی و جمیع اهل آسمان ها براو گریستند.
ای مردم! کدام دل است که در شهادت او نشکند و کدام قلبی است که در مصیبت او ننالد؟! و یا کدام گوشی است که بشنود این شکاف بزرگی را که در اسلام پدیدار شد و کر نشود؟! ای مردم! ما را پراکنده ساختند و از خانه هایمان دور کردند و آوارۀ بیابان ها نمودند. که گویا ما فرزندان ترک و کابل هستیم. بی آنکه جرمی داشته باشیم و یا کار زشتی از ما سر زده باشد، یا رخنه ای در اسلام ایجاد کرده باشیم، و این رفتاری که با ما کردند نظیر آن در امت های پیشین سراغ ندارم و این بدعتی بیش نیست.
... إنالله و إنا إلیه راجعون از مصیبت بزرگتر و دردناکتر و فجیعتر و گلوگیرتر و ناگوارتر و تلختر و دشوارتر، ما همۀ مصائب را به حساب خدا می گذاریم، که او قادر و منتقم می باشد.»
۱. لسان العرب:6/292
۲. مجمع البحرین:4/136
۳. المنجد: 1/367.
۴. لسانالعرب: 6/ 299.
۵. المنجد: 1/425.
۶. الکافی: 8/322؛ بحارالأنوار: 8/318.
۷. مستدرک الوسائل:2/465؛ مسکن الفؤاد: 106.
۸. تذکرة الشهداء:2/270.
۹. بحار الأنوار:45 /112؛ العوالم:381؛ لواعج الأشجان:205؛ الملهوف:156.
۱۰. بحارالأنوار: 45/164؛ الإحتجاج: 2/305.
۱۱. أسرارالشّهادات: 3/219؛ الدمع السجوم در ترجمه نفس المهموم: 359.
۱۲. الملهوف:156و197؛ بحارالأنوار: 45/112 و147؛ تذکرة الشهداء: 2/416.
۱۳. الملهوف:200؛ بحارالأنوار: 45/147.
- ۹۲/۰۸/۲۴
اگه طبق قول شما لطمه زنی زنان انصار محل اباحه هست پس کشف حجابشون هم محل اباحه هست...
جابر نقل میکند که از امام باقر سوال کردم، جزع چیست؟ فرمود: شدیدترین حالت جزع، فریاد واویلا سر دادن و بر صورت و سینه سیلی زدن و کندن موی بالای پیشانی و البته کسی که نوحه –های این چنینی – برپا کند، صبر را ترک کرده و به غیر راه و رسم اهل صبر رفته است. اما کسی که صبر کرده و انا لله… و الحمد لله بگوید، به کار خدا راضی شده و اجرش بر عهده او خواهد بود و کسی که چنین نکند، اراده خدا بر او در حالی جاری میشود که هم سرزنش شده و هم اجرش از بین رفته است.
الکافی، ج۳، ص۲۲۲، ح۱